کلبه احساسات من

به بعضیام باس گفت هستی باش... نیستی هستن..!!

 
لیاقت میخواهد...
 


بودن در قلب دخترکی که تمام دنیایش ،
 


 
حرف های نزده اش است...!!!

نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:55 توسط شيوا|



چیه ؟ چرا دلت گرفته ؟


او هم آدم است . . .


اگر دوستت دارم هایت را نشنیده گرفت . . .


غصه نخور . .


اگر رفت ، گریه نکن. . .


یک روز چشمای یک نفر عاشقش میکند . . .


یک روز معنی کم محلی را میفهمد . . .


یک روز شکستن را درک میکند . . .


آن روز میفهمد آه هایی که کشیدی از ته قلبت بوده . . .


میفهمد شکستن یک آدم تاوان سنگینی دارد . . .

 

نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:52 توسط شيوا|



یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

 

بقیه متنو توادامه مطلب براتون گذاشتم

حتما بخونید

خعلی قشنگه

نظررر یادت نره دوستم

بوس بوس

فعلا...


:ادامه مطلب:
نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:41 توسط شيوا|



ﯾﻪ ﺷﺒﺎﯾﯽ

ﺑﻪ ﯾﻪ ﺍﺩﻣﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯼ

ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯼ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ

ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﺱ

ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺑﺨﻮﺩﺕ میای

ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑی ﺠﻮﺍﺏ

ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪﻥ

ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯿﮕﯽ

ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ

ﺍﺧﺮﺵ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺷﺪ ...؟

 

 

نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:36 توسط شيوا|



بودنت را دوست دارم

 

وقتی پنجه در کمرم حلقه میکنی

و به آغوشت سفت مرا میفشاری

و وادارم میکنی

 
که به هیچ کس فکر نکنم

جـــــــز تــــــو ...
 

نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:31 توسط شيوا|



 
اسمش علیــــــه طفلی

چشم چپش نابینا شده…به خاطر تومور چشمی بدخیم دکترا

 گفتن باید آب زیر چشمشو بکشیم و الّا میزنه به مغزش و

زبونم لال میکشتش امّا اگه آب زیر چشمشُ بکشن فاتحه ی صورتشخونده میشه …

رفقا،خواهرا،برادرا عاجزانه ازتون خواهش میکنم واسه
 

 شفای این طفل معصوم دعا کنید

به قرآن راه دوری نمیره ممنون میشم اگه

 “هـــمــــتـــــون” بازنشر كنید تاافراد بیشتری دعا

کنن واسش...

خداییش دعا كنید بچه ها و بزارید تو وبتون بعد چند وقت

اگه خواستید پاكش كنید خیلی خودخواهی اگه به خاطر

 اینكه به وبلاگامون ربطی نداره ا غمگینه یا قشنگ نیست

نزاریمش و یه بچه ۲ ساله رو از دعاهای بقیه محروم 

كنید شاید خدا دعا هامون رو براورده كنه و زندگی یه

ادم متحول بشه خواهــــــــــــــــــــــــــــش

 می كنم ازتون دوستای مهربونم هم دعا كنید هم بزارید تو وبتون

 


نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 4:51 توسط شيوا|



دلیل سرگیجه هام

چرخش کره زمین نیس

چرخش 180 درجه ایه آدماس !!

نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,ساعت 1:58 توسط شيوا|



مـــــלּ یـــڪـــ دخترم ...

بــآ قــدرت و صــلابــتــے بــــزرگـــ ــ ــــ ـ ...

بــآ روحــــے طـــغــیــآלּ گــر

و بــآ قــلــبــــے ωـــرشــآر از عـــآطــفــ ـﮧ ی دختراכּـــگــــے ...

پــس اگـــﮧ آدرωـــو اشـتـبــآهــــے اومــבے

از هــمـیـنـجــآ بــرگــــَــرد ...

ایــنــجــآ کــســـے از تـنــــهــآیـــــے نـــَــمــرבه . . . !

نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,ساعت 1:54 توسط شيوا|



لَــــَعنتی

ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ

ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ” ﻣـــﺎﻝِ ﻣَـْﻦ ” ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ . . .

ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﻣﯿﺪﯼ !

نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,ساعت 1:43 توسط شيوا|



عشــــق یعنی حـــــتي اگه …

بدونی نمیخوادت!!

بدوني نميشه!!

اما نتونی ترکش کنی

نه خودشو…

نه فکرشو…
13706340565

نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,ساعت 1:40 توسط شيوا|



مـטּ مـآننـב בُפֿـتـرآטּ هـم سـטּ وسآل פֿـویـش نیستـم ؛

ڪـﮧ هـر یڪ از حـآل آرزویـﮯ בآرنـב برآﮮ آینـבه !!!

امـّآ مـטּ تنهـآ یڪ آرزو בآرم و آטּ ایـטּ اَست ڪـﮧ

روزﮮ بـפֿـوآبـمґ و בیگـر بـیـבآر نشوم

تـآ نشنوم . . .

نبینـم . . .

زجـر نڪشـم . .

نوشته شده در شنبه 8 تير 1392برچسب:,ساعت 21:50 توسط شيوا|



قابل توجه !

بسیاری از «من هم دوستت دارم» ها

نتیجه رودربایستی ای هستند که «دوستت دارم» ها

ایجاد می کنند ، جدی نگیرید !

 

نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 3:13 توسط شيوا|



اســـــمــش از مــوبایـلت پـاکــ مـیشهـ ...

مـسـیـجاش دیـلیـتــ مـیـشهــ ...

بـه دوسـتـاتــ میـگـی حـــق ندارین جلـومــ اسمـشـو بیارین...

به خودت تـلـقـیـن میــکنـی خـیلـــی هــپـی مـپـی هسـتــی ...

امــا...

بــا جـای خـالــیشــ تو قــلـبـــ♥ــتــــــ چیکار می کنی... .؟؟؟

با ایـــن همــه تـشابـهــ اســـمـی چیـکـار مـیکنــی...؟

بـــا آهـنـگـایــی کهــ بـــاهــاش گــوش میـکردی چیکــار میکنی...؟

وقـتـی غـذایـی رو کـهــ دوســـ داره رو میـــخـوری و یـادشــ می افتـی چیـکار مـیکنی...؟

وقــتـی ازتـــ سراغــش رو میگــیرن چیکار میکنی...؟

وقتی تــیــکـه کـلـامـشــو مـیـشنـوی چـیکار مــیـکنـــی....؟

لـــــعنــتـــی عـــزیــزم...خستـه ام

از ایـن سوال بـی جـواب که هر لحظـه مـی پـرسم؟

یعنــی الان کجـاسـت ...

هر لحظه حـواس ِ دلـَم برای تـو پـرت اسـت ...

روزهــــــــا ...

ﻣﺎﻩ ﻫــــــــﺎ ...

ﺳﺎﻝ ﻫــــﺎ ﺧﻮﺍﻫــــﺪ ﮔﺬﺷــــﺖ ...

ﻭ ﻣــــﻦ ﺗــــﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫــــﻢ ﺑﺨﺸﯿــــﺪ ...

ﻣــــــــﺎ ﺗــــــــﻮ...

ﺧــــﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﺑﺎﺑــــﺖ ﺗﻤــــﺎﻡ ﻧﺎﻣــــﺮﺩﯼ ﻫﺎﯾــــﺖ ﺧﻮﺍﻫــــﯽ ﺑﺨﺸﯿــــﺪ .؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 3:6 توسط شيوا|



اولین عشق کسی بودن شاید خیلی خوب باشد

اما

آخرین عشق کسی بودن ماورای تصور است…!

 

نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 3:2 توسط شيوا|



حس قشنگیه یكی نگرانت باشه..

یكی بترسه از اینكه یه روز از دستت بده....


سعی كنه ناراحتت نكنه...

حس قشنگیه ...

وقتی ازش جدا میشی:

اس ام اس بده عزیز دلم رسید؟


قشنگه: یهو بغلت كنه،

 یهو تو ی جمع .. در گوشت بگه دوست دارم!

بگه كه حواسم بهت هست....

حس قشنگیه ازت حمایت كنه ...


آره ...!!

دوست داشتن همیشه زیباست

نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 2:53 توسط شيوا|



عاشق مردی شده ام که بوي مردانگی اش ...

غرور زنانه ام را ديوانه ميکند ♥

نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 2:51 توسط شيوا|



نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 1:41 توسط شيوا|



 شهر من غربت....! 

      دیارم بی کسی....! 

      اندکی بالاتر از دلواپسی.....! 

      چند متری مانده تا آوارگی.....! 

      ده قدم بالاتر از بیچارگی....! 

      جنب یک ویرانه میپیچی به راست....! 

      میرسی درکوچه ای کزآن ماست....! 

      داخل بن بست تنهایی و درد.....! 

       هست منزلگاه چند دوره گرد....! 

      خسته و وامانده از این ماجرا.....! 

       در همان اطراف میبینی مرا.....!

 

نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 1:21 توسط شيوا|



وسط دعوا یه جمله هســت كه ميتونه داستان رو عوض كنه... !!

 حرف نزن بيا بغلم

نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 1:14 توسط شيوا|



جسارت میخواهد نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه با زندگی می جنگد
اما...
شب هنگام بالشش از هق هق های دخترانه خیس است...

نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 1:11 توسط شيوا|




مطالب پيشين
» <-PostTitle->
Design By : ParsSkin.Com