کلبه احساسات من

به بعضیام باس گفت هستی باش... نیستی هستن..!!

من هر روز تلاش می کنم که در خاطرم بماند
و تو هر روز تلاش می کنی که فراموش کنی …
چه بلاتکلیفند خاطرات

نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت 22:53 توسط شيوا|



دست خالی‌ که نمی‌شود به پیشواز خاطره رفت !
من هم وقتی‌ چمدانم پر از گریه شد راه می‌‌افتم …

نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت 22:25 توسط شيوا|



میدانی درد چیست ؟
نگاهت که رفت …
نه !!!
شاید شانه ای که دیگر وجود ندارد …
نه!!!!
دل شکسته ام …
نه!!!
اعتمادی که دیگر وجود ندارد …
نه!!!!
تنهاییم …
نه!!!!
نمیدانی .
تو نمیدانی که دختر بودن درد است .
دختر که باشی رفتن نگاه ها و دست ها سخت میشود.
دختر که باشی راحتر میشکنی .
دختر که باشی نگاه ها فرق دارند .
حتی اگر به تمام دنیا خوب نگاه کنی باز تمام دنیا میتواند به تو بد نگاه کند….
دختر بودن گاهی واقعا یک درد است …. !

نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 23:50 توسط شيوا|



پارسال با او زیر باران راه می رفتم .
امسال رفتن او رابا دیگری  زیر اشکهای خودم دیدم.
شاید باران پارسال اشکهای کسی دیگر بوده................
نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 23:44 توسط شيوا|



وقــتی همه چیز خوبه
.
.

میترسم !!!
.
.
.
مـن به لنگیدن یکــــ جایِ کار

عـــادت کـــرده ام . . .

نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 23:43 توسط شيوا|



عـروس تنـهـایـی ها بـاشـــ..

نـﮧ عـروس تـטּ هـایـے کـﮧ تـنـت را فقـطـــ..

بـراے یـک_شـب مـے خـواهـنـב !!

نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 23:32 توسط شيوا|



ﮔﺎﻫـــــﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟـــــﻢ ﻫﻮﺱ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ …
ﺍﺯ ﻫﻤـــــﺎﻥ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮎ ﺣــــــﺮﻑ ﺗﻮ ﭘﺸــﺖ ﺑﻨﺪ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ که ﻣﯿﮕﻮﯾــــﯽ :
ﻣﮕﻪ ﺩﺳﺘـــــﻢ ﺑﻬــــﺖ ﻧﺮﺳـــــﻪ . . .

نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 23:31 توسط شيوا|



ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐـﮧ ﺑﺎﺷــے
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭﻡ ﮐـﮧ ﺑﮕـﮧ :
ﺩﻭﺳﺘـــــــــــــــــــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
ﺑـﺎﺯﻡ ﻣﯿﭙﺮﺳـے :
ﺩﻭﺳـــــــــــــــﻢ ﺩﺍﺭــے ؟
ﻭ ﺗـﮧ ﺩﻟﺖ ﻫﻤﯿﺸـﮧ ﻣﯿﻠﺮﺯﻩ !
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐـﮧ ﺑﺎﺷــے
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎﺷــے ،

ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﻫﺎﯾــے ﻣﯿﺸــے ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻣﯿﺸﻦ !
ﻫــﺮ ﻭﻗﺖ ﮐــﮧ ﺻﺪﺍﺕ ﻣﯿﮑنـﮧ:
ﺧﻮﺷـــــــــﮕـلــﻡ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸــے ﮐﻪ ﺑـﮧ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺯﯾﺒﺎﯾـــے !
ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﮐــﮧ ﺑـﺎﺷــے
ﻫﻤـــﮧ ــے ﺩﯾﻮﺍﻧــــــــﮕـے ﻫــﺎے ﻋﺎﻟــﻢ ﺭﻭ ﺑـــــــــﻠﺪے . . .

نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 23:27 توسط شيوا|



من دخترم...

نگاه به صدا و بدن ظریفم نکن!

اگر بخواهم تمام هویت مردانه ات را

به آتش خواهم کشید.

من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام

که هر وقت دلت خواست خوردش کنی.

غرور من اگر بشکند

با تکه هایش

شاهرگ زندگی تو را نیز خواهم زد

نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 23:25 توسط شيوا|



ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ

نه مثل جبر...

نه مثل هندسه ...

نه ﻣﺜﻞ 1 منهای1 ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ 0 ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ

مثل نیمکت آخر...

زنگ آخر...

ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﻣﺪﺍﻡ ﺭﻭﯼ ﭼﻮﺏ ﺣﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩ

مرا یاد بگیر.

نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 23:22 توسط شيوا|



نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 22:52 توسط شيوا|



حواسَتـْـ بــِہ دِلَـتــْ باشَـد

آטּ را هَر جایــے نَگُذار ...

ایـטּ روزهـا دِلـْ را مـیدُزدَنـْد

بَعد کــِہ بــِہ دَردِشاטּ نَخُوردے

جاے صَنـْدوقِ پُسـتــْ آטּ را

دَر سَطـْلِ آشـْغالـ میــے اَنـْدازَنـْد

وَ تو خوبـْـ میدانــے دِلــے کــِہ الـْمثنــے شُد

دیگر دلـْ نمــے شود

 

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 18:24 توسط شيوا|



❤ دیدگانتـــ رآ

نبنـ ــد ...!

نگاهتـــ رآ

نـ ــدزد ...!

تـ ـو کهـ میدآنـ ــی آیهـ آیه ے زندگیمــ،

از گوشـ ـه چشمهآیتــ تلآوتــ می شـ ــود ❤

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 18:23 توسط شيوا|



ڪسے ڪــﮧ زیــاב تـو פــرفــاشــ میگــــﮧ بےפֿـيال

بيشتر از همـﮧ فـڪـر و פֿـیــالــ בارهـ

فـقـط בیگــﮧ פـوصلـــﮧ ے بـפـثـــ نــבارهـ

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 18:21 توسط شيوا|



حالـ ـمـ را پرسيــבنـב:
 
گـ ـفتمـ رو به راهـ ـمـ
 
اما هيچـ ـكســ نفهميــב رو بـﮧ كـבام راهـ ـمـ

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 18:17 توسط شيوا|



  بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ 

  روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛  

  بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد 

  برآی نِگآه کَردَنمـــ

    כֿـَندیدنمـــ  

  اَذیتـــ کردَنمــــ 

  برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی 

  روزﮮ خوآهد رسید کـﮧ

در حَسرَت تِکرآر دوبآره مَـטּ خوآهـﮯ بود  

  می دآنم روزﮮ کـﮧ نبآشَم "هیچکَس تکرآر مـטּ نخوآهد شُد

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 18:14 توسط شيوا|



زدهـ امـ بهـ بی خیالیـ محضـ

نهـ احساسیـ

نهـ حرفیـ

نهـ بحثیـ

میبینمـ و رد میشومـ

دیگـر توانـ

فکـ ـر کردنـ به لحظهـ یـ پیشـ را همـ ندارمـ

گور پدر دنـــــــــــــــیا

 

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 18:9 توسط شيوا|



بعضے وقتا مجبورے تو فضاے بغضت بـפֿـنـבے …

בلت بگیره ولے בلگیرے نـڪنے …

شاڪے بشے ولے شـڪایت نـڪنے …

گریـہ ڪنے اما نزارے اشـڪات پیـבا بشن …

פֿـیلے چیزارو ببینے ولے نـבیـבش بگیرے …


פֿـیلے ها בلتو بشـڪنن و تو فقط سـڪوت ڪنے …

 

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 17:54 توسط شيوا|



ادمی که دلتنگ است

هیچ حرفی حالی اش نیست

برایش فلسفه نبافید

نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت 22:12 توسط شيوا|



کاش همه میدانستند

وقت دلتنگ شدن

وزن یک اه.....

چقدر سنگین است

نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت 22:8 توسط شيوا|



عشق یعنی

وقتی ازت پرسیدن با خانم چه نسبتی داری

سرتوبا افتخاربگیری بالا وبگی عشقمه

نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت 21:58 توسط شيوا|



نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت 16:17 توسط شيوا|



 
لیاقت میخواهد...
 


بودن در قلب دخترکی که تمام دنیایش ،
 


 
حرف های نزده اش است...!!!

نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:55 توسط شيوا|



چیه ؟ چرا دلت گرفته ؟


او هم آدم است . . .


اگر دوستت دارم هایت را نشنیده گرفت . . .


غصه نخور . .


اگر رفت ، گریه نکن. . .


یک روز چشمای یک نفر عاشقش میکند . . .


یک روز معنی کم محلی را میفهمد . . .


یک روز شکستن را درک میکند . . .


آن روز میفهمد آه هایی که کشیدی از ته قلبت بوده . . .


میفهمد شکستن یک آدم تاوان سنگینی دارد . . .

 

نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:52 توسط شيوا|



یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

 

بقیه متنو توادامه مطلب براتون گذاشتم

حتما بخونید

خعلی قشنگه

نظررر یادت نره دوستم

بوس بوس

فعلا...


:ادامه مطلب:
نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:41 توسط شيوا|



ﯾﻪ ﺷﺒﺎﯾﯽ

ﺑﻪ ﯾﻪ ﺍﺩﻣﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯼ

ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯼ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ

ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﺱ

ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺑﺨﻮﺩﺕ میای

ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑی ﺠﻮﺍﺏ

ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪﻥ

ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯿﮕﯽ

ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ

ﺍﺧﺮﺵ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺷﺪ ...؟

 

 

نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:36 توسط شيوا|



بودنت را دوست دارم

 

وقتی پنجه در کمرم حلقه میکنی

و به آغوشت سفت مرا میفشاری

و وادارم میکنی

 
که به هیچ کس فکر نکنم

جـــــــز تــــــو ...
 

نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 11:31 توسط شيوا|



 
اسمش علیــــــه طفلی

چشم چپش نابینا شده…به خاطر تومور چشمی بدخیم دکترا

 گفتن باید آب زیر چشمشو بکشیم و الّا میزنه به مغزش و

زبونم لال میکشتش امّا اگه آب زیر چشمشُ بکشن فاتحه ی صورتشخونده میشه …

رفقا،خواهرا،برادرا عاجزانه ازتون خواهش میکنم واسه
 

 شفای این طفل معصوم دعا کنید

به قرآن راه دوری نمیره ممنون میشم اگه

 “هـــمــــتـــــون” بازنشر كنید تاافراد بیشتری دعا

کنن واسش...

خداییش دعا كنید بچه ها و بزارید تو وبتون بعد چند وقت

اگه خواستید پاكش كنید خیلی خودخواهی اگه به خاطر

 اینكه به وبلاگامون ربطی نداره ا غمگینه یا قشنگ نیست

نزاریمش و یه بچه ۲ ساله رو از دعاهای بقیه محروم 

كنید شاید خدا دعا هامون رو براورده كنه و زندگی یه

ادم متحول بشه خواهــــــــــــــــــــــــــــش

 می كنم ازتون دوستای مهربونم هم دعا كنید هم بزارید تو وبتون

 


نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 4:51 توسط شيوا|



دلیل سرگیجه هام

چرخش کره زمین نیس

چرخش 180 درجه ایه آدماس !!

نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,ساعت 1:58 توسط شيوا|



مـــــלּ یـــڪـــ دخترم ...

بــآ قــدرت و صــلابــتــے بــــزرگـــ ــ ــــ ـ ...

بــآ روحــــے طـــغــیــآלּ گــر

و بــآ قــلــبــــے ωـــرشــآر از عـــآطــفــ ـﮧ ی دختراכּـــگــــے ...

پــس اگـــﮧ آدرωـــو اشـتـبــآهــــے اومــבے

از هــمـیـنـجــآ بــرگــــَــرد ...

ایــنــجــآ کــســـے از تـنــــهــآیـــــے نـــَــمــرבه . . . !

نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,ساعت 1:54 توسط شيوا|



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد


مطالب پيشين
» <-PostTitle->
Design By : ParsSkin.Com